آبان ۰۵، ۱۳۸۹

پاییز


بالاخره پاییز آمد !
چهار نوع آدم در برخورد با صندلی های مترو هستند : اول : کسانی که دوست ندارند خودشونو بچپونند تو نیم وجب جا ، و دوست ندارند کسی خودشو بچپونه تو نیم وجب جا !گره دوم : کسایی که دوست ندارند خودشونو بچپونند تو نیم وجب جا ، ولی اگه کسی خودشو چپوند تو نیم وجب جا نارحت نمی شند ! سوم :کسایی که خودشونو می چپونند تو نیم وجب جا ولی دوست ندارند کسی خودشو بچپونه تو نیم وجب جا ! گروه چهارم :کسایی که دوست دارند خودشونو بچپونند تو نیم وجب جا و نارحت نمی شند اگه کسی خودشو بچپونه تو نیم وجب جا ! خودم جز گروه اولم و گروه سومی ها واقعا حرصم را در میارند !
پیوست یک : یه روز که داشتم وب گردی می کردم به یه وبلاگی بر خوردم که نویسنده یه همچین چیزی نوشته بود : " خیلی بده که صحنه های زندگی بدون موزیک متنه ! " خیلی موافق این نویسنده ام ! خیلی زیاد !

مهر ۲۲، ۱۳۸۹

پله پله !

بعد از یک سال ، دیفالت دعام عوض شد . می خوام پله های نردبان ام محکم باشه که وقتی رسیدم اون بالا با مخ سقوط نکنم !

پیوست یک : " محبت چون به غایت رسید آن را عشق خوانند و عشق خاص تر است از محبت ، زیرا همه عشقی محبت باشد ولی همه محبتی عشق نباشد ، و محبت خاص تر است از معرفت ، زیرا که همه محبتی معرفت باشد اما همه معرفتی محبت نباشد .و از معرفت دو چیز متقابل متولد شود که آن را محبت و یا عداوت خوانند .و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از محبت و معرفت دو پایه نردبان نسازد .( رساله فی حقیقه العشق سهروردی ) "
پیوست دو : مدت هاست که دنبال "عقل سرخ " هستم ! و این مرض را تو به جونم انداختی هلا !

مهر ۱۰، ۱۳۸۹

کلاس نوشته !

".............................................حذف شد ........................................
پيوست يك : حالا مي فهمم چه طور ميشه يكي مثل مهسا وقتي كه فكر مي كنه اتودش گم شده ، بزنه زير گريه !
پيوست دو : دوست دارم مثل اين فيلم ها مي شستم رو يه اسب قهوه اي سوخته و اون رو روي تپه هاي اطراف خونه مون مي راندم . تپه هايي كه پوشيده از علف هاي زرد و بلنده و باد اون ها را مثل موج مكزيكي حركت مي ده !علف هايي كه وقتي نور خورشيد بهشون مي خوره طلايي مي شند ! بعد وقتي كه از خونه فاصله گرفتم شروع كنم به داد زدن ! انقدر داد بزنم تا خورشيد غروب كنه و من غروب خورشيد را در آرامش ببينم ! ولي خوب اينجا هيچ يك از مواد لازم براي ساخت اين سكانس نيست ! پس بهترين را اينه كه بري تو اتاقت ! يه آهنگ پلي كني ، صداشو تقريبا زياد كني و سرتو بكني تو بالشت و داد بزني !
پيوست سه : دليل انتخاب اسب قهوه اي براي سكانس قبل اين بود كه به نظرم قهوه اي سوخته بيشتر به علفزار زرد رنگ مياد ! وگرنه اسب به هر رنگ قشنگه !
یکشنبه 4 مهر "
پیوست یک پریم : باورم نمی شه به این زودی اتودی که کلی تو انقلاب دنبالش گشتم را گم کردم !!!
پیوست دو پریم : از قضا خانم آقای دکتر کامی ما در حال وضع حمل اند و آقای دکتر وقت معالجه کامی ما را پیدا نمی کنند ! بنابر این دوره ی درمان کامی بیش از حد انتظار طولانی شده است !