دوست دارم جايي باشم كه بوي اسنك ، سيب زميني تنوري و آش رشته اي كه مامان هفطاع درست كرده به مشامم برسه ! 6 سال گذشته از وقتي كه من مسئول ساندويچ ميكر ها بودم !
فكرش را هم نمي كردم كه دلم واسه خيريه هاي مسخره و صوري مدرسه تنگ بشه !
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد // نمی خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت // ولی بسیار مشتاقم كه از خاك گلویم سوتكی سازد // گلویم سوتكی باشد بدست كودكی گستاخ وبازیگوش // و او یك ریز و پی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد // وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد // بدین سان بشكند دایم سكوت مرگبارم را
" آزادي "
انسان به بشري گفته مي شود كه آگاهي در او اراده اي پديد آورده است كه به وي آزادي مي بخشد و آزادي يعني امكان سر پيچي از جبر حاكم و گريز از زنجير عليت كه جهان را و جان را مي آفريند و به حركت در مي آورد و به نظم مي كشد .
داشتم دفتر دوم دبيرستانم را ورق مي زدم ،به صفحه اي رسيدم كه اين متن را توش نوشته بودم ! فكر كنم متن براي كتاب انسان شريعتيه !
پيوست يك : روزگاري بود كه مي دانستيم كسي هست كه مي توانيم در مورد شخص پشت پنجره ساختمان وسط و يا همسايه دختر خاله يمان ، ساعت ها برايش صحبت كنيم ! ولي حالا ... ! باور كن دوست دارم كسي در اطرافم باشد كه به توانم در مورد صاحب نقاشي ام در پارك با او صحبت كنم اما ديگر كسي نيست !