اينجانب
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد // نمی خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت // ولی بسیار مشتاقم كه از خاك گلویم سوتكی سازد // گلویم سوتكی باشد بدست كودكی گستاخ وبازیگوش // و او یك ریز و پی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد // وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد // بدین سان بشكند دایم سكوت مرگبارم را
بهمن ۲۸، ۱۳۸۹
دی ۲۳، ۱۳۸۹
Faust
دارم فاوست را می خونم . هنوز اوایلشم . یه جمله ای تو کتاب خیلی به دلم نشست :
خدا : تو هیچ چیز دیگر برای گفتن نداری ؟ هرگز جز برای گله سر دادن نمی خواهی بیایی ؟ و به گمان تو ، روی زمین هیچ چیز خوب نیست ؟
مفیستو فلس *: هیچ چیز سرور من . همه چیز آنجا جزیان کاملا بدی دارد ، مانند همیشه . دلم برای آدمیان در روز های بدبختیشان می سوزد . تا جایی که شرم دارم این موجودات بیچاره را آزار دهم!
* مفیستو فلس : نیروی اهریمنی داستان .
دی ۰۳، ۱۳۸۹
آذر ۱۷، ۱۳۸۹
21
پیوست یک : به خانواده ام وصیت کردم بعد از مرگم ، تو اعلامیه ترحیم ام عکس خودم را بذارند ! نه عکس یه دسته گل !
پیوست دو : همیشه یه عکس قسنگ برای آگهی ترحیمت کنار بذار !
پیوست سه : حقیقت اینه که اکثر ما آدم ، از دست زدن به یه بچه فقیر تو مترو چندشمون میشه !
پیوست چهار ( بسیار قدیمی ) : از اینکه تیم والیبال ، طلا نگرفت ، خیلی نارحت شدم !
آبان ۱۳، ۱۳۸۹
خوره!
پیوست یک : با تمام این حرف ها ، می خوام به رویه جاری ادامه بدم !
آبان ۰۵، ۱۳۸۹
پاییز
بالاخره پاییز آمد !
چهار نوع آدم در برخورد با صندلی های مترو هستند : اول : کسانی که دوست ندارند خودشونو بچپونند تو نیم وجب جا ، و دوست ندارند کسی خودشو بچپونه تو نیم وجب جا !گره دوم : کسایی که دوست ندارند خودشونو بچپونند تو نیم وجب جا ، ولی اگه کسی خودشو چپوند تو نیم وجب جا نارحت نمی شند ! سوم :کسایی که خودشونو می چپونند تو نیم وجب جا ولی دوست ندارند کسی خودشو بچپونه تو نیم وجب جا ! گروه چهارم :کسایی که دوست دارند خودشونو بچپونند تو نیم وجب جا و نارحت نمی شند اگه کسی خودشو بچپونه تو نیم وجب جا ! خودم جز گروه اولم و گروه سومی ها واقعا حرصم را در میارند !
مهر ۲۲، ۱۳۸۹
پله پله !
پیوست یک : " محبت چون به غایت رسید آن را عشق خوانند و عشق خاص تر است از محبت ، زیرا همه عشقی محبت باشد ولی همه محبتی عشق نباشد ، و محبت خاص تر است از معرفت ، زیرا که همه محبتی معرفت باشد اما همه معرفتی محبت نباشد .و از معرفت دو چیز متقابل متولد شود که آن را محبت و یا عداوت خوانند .و به عالم عشق که بالای همه است نتوان رسیدن تا از محبت و معرفت دو پایه نردبان نسازد .( رساله فی حقیقه العشق سهروردی ) "
پیوست دو : مدت هاست که دنبال "عقل سرخ " هستم ! و این مرض را تو به جونم انداختی هلا !
مهر ۱۰، ۱۳۸۹
کلاس نوشته !
".............................................حذف شد ........................................
پيوست يك : حالا مي فهمم چه طور ميشه يكي مثل مهسا وقتي كه فكر مي كنه اتودش گم شده ، بزنه زير گريه !
پيوست دو : دوست دارم مثل اين فيلم ها مي شستم رو يه اسب قهوه اي سوخته و اون رو روي تپه هاي اطراف خونه مون مي راندم . تپه هايي كه پوشيده از علف هاي زرد و بلنده و باد اون ها را مثل موج مكزيكي حركت مي ده !علف هايي كه وقتي نور خورشيد بهشون مي خوره طلايي مي شند ! بعد وقتي كه از خونه فاصله گرفتم شروع كنم به داد زدن ! انقدر داد بزنم تا خورشيد غروب كنه و من غروب خورشيد را در آرامش ببينم ! ولي خوب اينجا هيچ يك از مواد لازم براي ساخت اين سكانس نيست ! پس بهترين را اينه كه بري تو اتاقت ! يه آهنگ پلي كني ، صداشو تقريبا زياد كني و سرتو بكني تو بالشت و داد بزني !
پيوست سه : دليل انتخاب اسب قهوه اي براي سكانس قبل اين بود كه به نظرم قهوه اي سوخته بيشتر به علفزار زرد رنگ مياد ! وگرنه اسب به هر رنگ قشنگه !
یکشنبه 4 مهر "
پیوست یک پریم : باورم نمی شه به این زودی اتودی که کلی تو انقلاب دنبالش گشتم را گم کردم !!!
پیوست دو پریم : از قضا خانم آقای دکتر کامی ما در حال وضع حمل اند و آقای دکتر وقت معالجه کامی ما را پیدا نمی کنند ! بنابر این دوره ی درمان کامی بیش از حد انتظار طولانی شده است !