اومدم واسش کامنت بذارم که یه صدای تو سرم گفت : آخه به تو چه الاغ ! الاغ ! الاغ ! الاغ !
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد // نمی خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت // ولی بسیار مشتاقم كه از خاك گلویم سوتكی سازد // گلویم سوتكی باشد بدست كودكی گستاخ وبازیگوش // و او یك ریز و پی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد // وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد // بدین سان بشكند دایم سكوت مرگبارم را
بعد از شنیدن شایعه حضور احسان علیخانی و یا فرزاد حسنی به عنوان مجری برنامه ماه عسل ، با دیدن حسن جوهرچی بر روی صندلی مجری احساس خوبی بهم دست داد ! هیچ وقت فکر نمی کردم رسانه ملی من را به این حد به رسونه که از دیدن حسن جوهرچی به عنوان مجری یک برنامه خوشحال شم !
پیوست یک : باز هم تکرار می کنم که از ندیدن احسان علیخانی بسی خوشحال شدیم !
پیوست دو : از نظر من روزه خوری(در ملا عام غذا خوردن در ماه رمضان) کار بدی نیست ولی این خیلی ناجوانمردیه که روزه خور محترم دو ساعت قبل از افطار در مترو ساندویچ کالباس گاز بزند !
پیوست سه : چه خوب است که دیگر احسان علیخانی مجری برنامه ماه عسل نیست !
پیوست چهار : برای دومین بار از غذا های سامان گلریز طبخ نمودم ! سوپ گوجه فرنگی ایتالیایی ! این نیز بسیار لذیذ بود !
پیوست پنج : تحمل احسان علیخانی غیر ممکن است مگر در مواردی که برای افطار مهمان داریم یا مهمان می شویم ولی سخت تر تحمل برنامه ، شنیدن تعریف دیگران از قیافه و طرز اجرای وقیحانه اوست !
پیوست شش : چه طور می شه کسی انقدر اجرای وقیحانه ( مخصوصا در برابر معلولین ) داشته باشه ولی از نظر دیگران اوکی باشه ؟
پیوست هفت : چرا احسان علیخانی فکر می کنه آسمان دهن وا کرده و این مثل یک نعمت بر ما نازل شده ؟
متاسف می شم وقتی می بینم یه دکتر 55 ساله ، با کلی لوح تقدیر و مدرک ایرانی و خارجی که به دیوار های مطبش نصب کرده ، با یه کروات که نماد تحصیلات خارج از کشوره ، با شنیدن یک تعریف کوچولو خر می شه و تازه حاضر میشه وظایفشو انجام بده . متاسف می شم وقتی منشی همین آقای دکتر ، میگه سوال پزشکیتونو از من بپرسید و نمی فهمه که در این حد نیست ! متاسف میشم وقتی می بینم یه آقایی با خانومش داره راه می ره به کس دیگه ای زیادی نگاه می کنه ! بیشتر متاسف می شم وقتی یه پسر در کنار دوس دخترش این کار رو می کنه ! اگه از دوس دخترش راضی نیست عوضش کنه ، اگه هست چرا بیش از حد نگاه می کنه ؟ تاسف می خورم که تقریبا 90% زوج ها برای هم عادی شدند ! تاسف می خورم که ... . چرا انقدر چیز های تاسف بار زیاد می بینم؟
از دست خودم عصبانی ام ، برای همین پیشنهاد شمال را رد می کنم . ترجیخ می دم بیرون نرم و خوش نگذرونم . وقتی می رم خرید چیز هایی را می خرم که عمرا در حالت عادی نمی خرم و خودم را مجبور می کنم ازشون استفاده کنم . قرص هامو نمی خورم تا قلبم درد بگیره . سیگار می کشم تا سریع تر از شر خودم خلاص شم .
. از دست خودم عصبانی ام واسه همین شب ها با اینکه خسته ام نمی رم بخوام و خودم را زجر می دم . تو خواب هم انگار کلی خودم را اذیت می کنم . وقتی از خواب پا می شم یه جای چنگ جدید رو تنم پیدا می کنم . چند شب پیش وقتی از خواب بیدار شدم جایه یه گاز رو مچ دستم بود! مثل این خو آشاما ! ولی حیف که خون آشامی وجود نداره ! حیف که همه این چیز ها فقط تو فیلم ها و کتاب هاست ! هیچ چیز هیجان انگیزی تو این دنیای لعنتی وجود نداره !