اسفند ۱۴، ۱۳۸۸

نقش نقاشي !

" آزادي "
انسان به بشري گفته مي شود كه آگاهي در او اراده اي پديد آورده است كه به وي آزادي مي بخشد و آزادي يعني امكان سر پيچي از جبر حاكم و گريز از زنجير عليت كه جهان را و جان را مي آفريند و به حركت در مي آورد و به نظم مي كشد .


داشتم دفتر دوم دبيرستانم را ورق مي زدم ،به صفحه اي رسيدم كه اين متن را توش نوشته بودم ! فكر كنم متن براي كتاب انسان شريعتيه !

پيوست يك : روزگاري بود كه مي دانستيم كسي هست كه مي توانيم در مورد شخص پشت پنجره ساختمان وسط و يا همسايه دختر خاله يمان ، ساعت ها برايش صحبت كنيم ! ولي حالا ... ! باور كن دوست دارم كسي در اطرافم باشد كه به توانم در مورد صاحب نقاشي ام در پارك با او صحبت كنم اما ديگر كسي نيست !

۱ نظر:

Brego گفت...

به تو !!!
وقتي يه بار زنگ مي زنم و تو با هام از ينزاخ و آقاي كامپايلر صحبت مي كني و نمي ري سر اصل مطلب ، من فكر مي كنم كه كلا نمي خواي بري سر اصل مطلب !!!