آذر ۲۸، ۱۳۸۸

هنر!

خيلي خنده داره وقتي يه دانشجوي مهندسي ميره نمايشگاه هنر ! اونم نه براي ديدن تابلو ! براي گرفتن عكس از يه مجسمه ي مترود توي حياط نمايشگاه !مرداد امسال بود كه تنها تو كافه موزه ، جلوي كولر و رو به مجسمه ، تو هواي گرم كاپوچينو مي خوردم و به فكر عكس گرفتن از اون مجسمه بودم !4 شنبه هفته گذشته ، تو هواي سرد كافه ، تنها بستني مي خوردم و به عكس مجسمه، توي دوربينم نگاه مي كردم ! مجسمه اي كه تو اين 5 ماه روز هاي زيادي بهش فكر كردم ! و مسلما خيلي قشنگ تر و الهام بخش تر از حوض پر روغن نمايشگاه است !



اين پست پست هنره ! پس در مورد شعر هم حرف مي زنم ! در مورد جناب حافظ ! جناب حافظي كه دو ماهي ست ما را اسكول خود نموده است !‌حتي در خواب !‌دوش خواب مستر اند ميس ايز پيت را ديدم ! همان آنجلي و برد خودمان ! برد پيت داشت براي آنجلينا جولي فال حافظ مي خواند و نمي دانيد با چه حسي هم مي خواند ! دقيقا شعر را يادم نمي ياد فقط كلماتي مثل دوش – مي – يار و مي جويم يادم مانده !
پيوست يك : ضد حال براي تمام بچه هاي كامپيوتر دانشگاه ! بلكمم تمام بچه هاي مهندسي : افتتاح كافه آلاچيق !همان كافه جديد التاسيس دانشگاه خودمان ! همان كافه اي كه بچه مهندس هاي آي تي دانشگاه آن را اداره مي كنند ! همان كافه اي كه هروز در آمد زايي شكم را به رخ در آمد زايي علم مي كشد !!!
پيوست دو : محرم ، يه حس مهربون داره !


۱ نظر:

ساناز گفت...

سلام ! چقدر زود زود آپ مي كني !
اگه خيابون ها خز ميشه ، اتوبوس ها چي ميشه ؟
اون حوض يه داستان هايي هم داره ! همين جوري نبينش !