نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد //
نمی خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت //
ولی بسیار مشتاقم كه از خاك گلویم سوتكی سازد //
گلویم سوتكی باشد بدست كودكی گستاخ وبازیگوش //
و او یك ریز و پی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد //
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد //
بدین سان بشكند دایم سكوت مرگبارم را
و امروز من برای اولین بار در کافی نت چت می کنم و بلاگم را آپ می کنم ! و خوب جالبه ! اینکه تو نگاه های بغل دستی هات رو روی مانیتورت حس کنی ! و گاهی هم نگاه شونو رو اون یک انگشت از ده انگشت دستت که لاکش زدی !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر