خرداد ۱۶، ۱۳۸۹

چرند و پرند هاي آخر ترم

تا بوده همين بوده ! موقع فرجه ها سرم را به هر كاري گرم مي كنم كه از درس فرار كنم ، اين ترم قبل از ظهر آشپزي مي كنم و بعد از ظهر سرم را به نويسندگي و آهنگ گرم مي كنم .  شب ها هم فكر ميكنم و قبل از خواب هم از درد ناشي از قلبم و استرسي كه دليل آن است به خودم مي پيچم .

قبلا موقع خواب در مورد عشق  فلسفه بافي مي كردم و جديدا در مورد خدا ! در مورد جبر و اختيار ! در مورد دو آيه ي آخر سوره انسان ! در مورد مرگ ! هنگ كردن آدم موقع ديدن عزرائيل ! و...

پيوست يك : فقط 3 روز ديگر مانده به پايان داستان !

پيوست دو : توانايي بالقوه اي در مورد عشق ورزيدن به يك لبخند دارم .

پيوست سه : فلسفه مثل كليده ، همان طور كه مي تونه در ها را باز كنه ، مي تونه يك در را قفل كنه ! ( مصطفي مستور ) براي من حالت دوم اتفاق افتاده !

 

۳ نظر:

زهالتا گفت...

سپسده هشدارش رو بهم داده بود که خواننده ی خامون شدن منجر به نویسنده ی خفه شدن می شه ... ولی تو گوشم نرفت و ...
پای لنگی و درنگی ز شما دورم داشت


برات اشکال داره اگه لینک وبت رو با اسم کعبه مخفی بذارم تو وبم ؟؟؟

ناشناس گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
Brego گفت...

يك نظر را به طور كاملا سهوي خذف كردم !بدين وسيله از نويسنده محترم عذر خواهي ميكنم ! :دي