مرداد ۲۸، ۱۳۸۹

علی کریمی > آجرلو

فوتبال دوست دارم اما نه فوتبال ایران ! ولی تو تیم های ایرانی ،امسال طرف دار استیل و صبا باتری ام ،البته امسال هم مثل سال های گذشته از باخت استقلال خوش حال می شم ! صبا باتری را هم فقط واسه دروازبانش – مهدی واعظی - دوست دارم . این همه مقدمه چیدم تا در مورد استیل آذین حرف بزنم و در مورد علی کریمی و اون آجرلو ِ*** ! علی کریمی که همه می دونیم کلش بو قرمه سبزی می ده و زیر بار حرف زور نمیره بر علیه آجرلو که مدیر عامل استیل آذین مصاحبه می کنه و می گه : " با این مدیریت ، قهرمان نمی شیم ! " فردای اون روز آجرلو ، کریمی را به جرم " تظاهر به روزه خواری " از باشگاه اخراج می کنه !!! و بعد با مصاحبه ای که با نود می کنه میگه : " من مسطفی آجرلو ام ! من فقط به خاطر فوتبال این جا نیستم ، من برای اسلام و انقلاب و امام کار می کنم و اگر کریمی بر علیه من مصاحبه هم نمی کرد من روزه خوری ایشان را رسانه ای می کردم تا همه بفهمند ! " اینجاست که خون همچون منی از این همه دروغ و وقاحت به جوش میاد ! و من نمی دانم چرا آجرلو مردم را انقدر خر فرض کرده که همچین دروغ شاخداری را تحویل مردم میدهد ! و باز هم نمی دانم این آجرلو از کدام اسلام صحبت می کند ؟ چون این اسلامی که من می شناسم تاکید زیادی بر عیب پوشی از مردم دارد ! و باز هم نمی دانم چرا یک سردار باید اسلام را حربه ای برای یک کار غیر منطقیش قرار بده ! خلاصه وظیفه خودم دانستم که به نوبه خودم به این وسیله این همه وقاحت جناب آجرلو را محکوم کنم !


پیوست یک : تمام نقل قول ها صحت دارد ! ( = یعنی شما با خیال راحت این همه وقاحت را از آجرلو قبول کن اگر باور نکردید می تونید سرچ کنید !)

پیوست دو : اگر بازیکنی بر علیه مدیریت صحبت کنه ، اول توبیخ و جریمه و اینا میشه بعد اگهچند دفعه تکرار شد اخراجش می کنند !

پیوست سه : می تونید به جای *** ، سه تا فحش به سلیقه و کرم خودتون بذارید ، البته فحش هاتون تو رنج بی تربیت و پست و پلید و آشغال عوضی و این چیز ها باشه ، نه ... !

پیوست چهار ( بی ربط) : شاید من و تو خیلی با هم دوست باشیم ، شاید من و تو با هم صمیمی باشیم ، اما من دوست ندارم تو من را تا دم در دستشویی مشایعت کنی ! باور کن این معنی صمیمت نیست که همدیگر را تو دنیای حقیقی و مجازی تعقیب کنیم ! می فهمم که این ها همه از رو محبت توست ، می فهمم که می خوای صمیمتت را به من نشون بدی ، اما این راهش نیست ! راهش درک کردن و تعقیب کردن !
مخض رضای خدا ، بذارید اونی که باهاش خیلی صمیمی هستید یه خلوتی واسه خودش داشته باشه !

پیوست پنج ( مجددا بی ربط ) : احساس می کنم دوتا وزنه به پاهام وصل کردند و من نمی تونم تو گندی که توش گیر کردم جم بخورم !این گند انقدر روم تاثیر گذاشته که دیگه حتی نمی تونم به حال خودم گریه کنم ! انگار از خودم بدم میاد و خودم را مستحق گیر افتادن و نابود شدن می دونم !

۱ نظر:

حامد گفت...

پیوست هایی که نوشتی خوندنی بود و البته جالب!