مرداد ۱۳، ۱۳۸۹

مازوخیسم !



از دست خودم عصبانی ام ، برای همین پیشنهاد شمال را رد می کنم . ترجیخ می دم بیرون نرم و خوش نگذرونم . وقتی می رم خرید چیز هایی را می خرم که عمرا در حالت عادی نمی خرم و خودم را مجبور می کنم ازشون استفاده کنم . قرص هامو نمی خورم تا قلبم درد بگیره . سیگار می کشم تا سریع تر از شر خودم خلاص شم .

. از دست خودم عصبانی ام واسه همین شب ها با اینکه خسته ام نمی رم بخوام و خودم را زجر می دم . تو خواب هم انگار کلی خودم را اذیت می کنم . وقتی از خواب پا می شم یه جای چنگ جدید رو تنم پیدا می کنم . چند شب پیش وقتی از خواب بیدار شدم جایه یه گاز رو مچ دستم بود! مثل این خو آشاما ! ولی حیف که خون آشامی وجود نداره ! حیف که همه این چیز ها فقط تو فیلم ها و کتاب هاست ! هیچ چیز هیجان انگیزی تو این دنیای لعنتی وجود نداره !



۱ نظر:

زس ه س ر س ا س گفت...

برگو !!!
مراقب باش توی خواب چشمت رو در نیاری

در مورد اسم اون شخصیته که فکر می کنه اسمش باید مهربون تر باشه تقریبا مطمئنم که باید توی اسمش سین داشته باشه ... یعنی باید یه اسمی براش انتخاب کنی که حداقل هفت _ هشت تا سین توش باشه!