فروردین ۲۶، ۱۳۸۹

شيشه شير صورتي !

- فروشنده : بچه تون چند ماهشه ؟
- من :‌ بزرگه !
- پسر يا دختر ؟
- من با خنده " چه فرقي مي كنه :دي ؟ "
تلفنم زنگ مي زنه ،دوستم يود .سر و ته تلفن را هم ميارم .
- فروشنده با اخم : " گفتيد دختره يا پسر؟ "
- دوستم ؟
- خانوم مگه شيشه شير را واسه دوستتون مي خوايد ؟ بچه اتون را مي گم !
- دختره ! ولي از طرح هاي پسرونه هم خوشش مياد !
سوتي در حد بارسا !
- شيشه اي مي خوايد يا تلقي ؟
- فرقش تو چيه ؟
- تلقي ها سبك ترند . شيشه ي قبليش چي بود !
- يادم نمي ياد . فكر كنم تلق !
- گفتيد چند تا دندون داره ؟
-انتظار اين سوال را نداشتم ! " نمي دونم خانوم . همين صورتيه كه پشتتونه را بديد !"
خانومه فروشنده يا چشم هايي كه گويي در حال نگريستن به بد ترين مادر دنياست ، به اين خريد مضحك پايان داد .
دوست دارم روز هايي كه خسته ام رو تختم دراز بكشم و نوشيدني بنوشم ! هيچ ظرفي جز شيشه شير اين قابليت را نداره كه بتوني در حالت كاملا دراز كش چيزي بنوشي !

پيوست يك : اگه يه داستان نويس بودم بايد مي گفتم تا چندي ديگر يك رمان توپ خواهم نوشت ! با موضوعيت خودم و حوادث اخير !
پيوست سه : حساب كردم : يه خانوم مي تونه تو مترو با درخواست پول ؛ در 10 دقيقه حداقل هزار تومن درآمد داشته باشه . يعني ساعتي 6 تومن . با يه كار پاره وقت 5 ساعته ، ميشه روزي 30 تومن و ماهي 900 تومن . اگه اضافه كار هم وايسته راحت ميشه 1 ميليون !