نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد //
نمی خواهم بدانم كوزه گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت //
ولی بسیار مشتاقم كه از خاك گلویم سوتكی سازد //
گلویم سوتكی باشد بدست كودكی گستاخ وبازیگوش //
و او یك ریز و پی درپی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد //
وخواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد //
بدین سان بشكند دایم سكوت مرگبارم را
فروردین ۲۷، ۱۳۸۹
ديشب ، با فكر اينكه ديگر به آن قضايا فكر نكنم ، خوابم برد . از ديشب تا امروز صبح ، فقط خواب آن قضايا را مي ديدم !
۱ نظر:
سلام
آپ کردم...
ارسال یک نظر